بیا ترانه ای بی واژه بخوانیم!

این وبلاگ هر چه هست وهر چه باید به تو تقدیم است تویی که عصاره ی فضیلتی و وارث قلبم

بیا ترانه ای بی واژه بخوانیم!

این وبلاگ هر چه هست وهر چه باید به تو تقدیم است تویی که عصاره ی فضیلتی و وارث قلبم

صبح است

شاید نزدیکتر به ظهر

دلم میگیرد

شاید تنگ میشود

صدایت میزنم ،یک بار... دوبار ...سه بار

دست میکشم و نشان انگشتری ام را میخوانم

یک بار... دو بار ...سه بار

صبح است

شاید نزدیکتر به ظهر

تو  آرام آرام از آن سوی خیال ،

پله ها را بالا

می آیی!

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد