تو را و
تمامی تو را
تمامی واژه های رها شده ات را
آن نگاه محکم و صبور
آن نجابت نهفته در صدایت
و خستگی هایت را٬
همه را
جایی در دلم جا می دهم
امن ترین جای دلم
و هر صبح سرک می کشم به بودِ این داراییِ عزیز
و شب ها هشیار و نگهبان به خواب می روم.
اگر کسی پرسید شغلت چیست ؟
سربلند می کنم و
مطمئن می گویم٬
خزانه دار یک "او" ی مهربانم ...