شود که از دهنت بوسه ای ربوده شود
شود که از دل من عقده ای گشوده شود
شود که فاش شود سر آن دهان نهان
ز تنگنای عدم نکته ای شنوده شود
شود که دل ز وصالت به مدعا برسد
غبار حسرت از این آینه زدوده شود
شود که تیغ کشی و بدارمت گردن
توجه تو و عشق من آزموده شود
شود که بر قدمت سر نهم به زاری زار
ترحمی که به دل داری، آن نموده شود
شود که بار دهی تا که سر نهم به رهت
به خاک راهگذار تو جبهه سوده شود
شود که آتش عشقت بسوزد این تن من
به رهگذار تو خاک سیاه توده شود
شود که دست امیدم به مدعا برسد
ز کار بسته ی من عقده ها گشوده شود
محال باشد ای فیض این که عاشق را
بدن به بستر راحت دمی غنوده شود
فیض کاشانی