-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 3 فروردینماه سال 1390 10:30
از لحظه ای که ربوده ی خیال تو شدم بی درنگ پرواز را آغاز کردم ... آنقدر پر می کشم آنقدر پرپر می زنم تا به آسمان تو برسم !!
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 3 فروردینماه سال 1390 10:28
نمی دانم ؟! شاید عطر باران شاید بوی خاک ... رقص صنوبر سرگردان در دست پریشان باد و این زمزمه های پر از "بهانه ی تو " به آسمان کوچک من راهی ات کند... پرنده ی نغمه خوان هر سپیده ی من ! ... آنقدر ترانه می سرایم تا دلتنگ ترین عاشق دنیا شوی ...!
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 2 فروردینماه سال 1390 18:59
گاهی وقتا احساس می کنم زیادی ام انگار . دلم فریاد می خواد . از سر عشق . از سر آرزو. گاهی وقتا احساسم توی قالب تن جا نمی شه! دلم بوسه های اهورایی تو رو می خواد . به کی باید شکایت کنم . به کی باید بگم عاشقم. اگه این بهار هم تموم بشه اگه تو نیایی . باز هم دوری ؟ دلم نفس می خواد صدای نفسهای تو. دلم بهانه می گیره . بهانه...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 2 فروردینماه سال 1390 11:44
هزار جهد بکردم که سر عشق بپوشم نبود برسرآتش میسرم که نجوشم بهوش بودم از اول که دل بکس نسپارم شمایل تو بدیدم، نه صبر ماند ونه هوشم حکایتی ز دهانت بگوش جان من آمد دگر نصیحت مردم حکایتست بگوشم مگر تو روی بپوشی وفتنه باز نشانی که من قرار ندارم که دیده از تو بپوشم من رمیده دل آن به که در سماع نیایم که گر بپای در آیم، بدر...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 2 فروردینماه سال 1390 11:04
من از رویــــای تـــــو به خواب آب و آیــنه و ســـتاره رســـیده ام ...! تــــو آمــــدی تا رویـــاهـــایم را آرام آرام ، ورق بزنی ... فقط یـــادم رفــت چشم هـــای تـــــو را ببـــوســـم !!
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 1 فروردینماه سال 1390 10:21
می دانم کوچکم ... می دانم عمیقترین نگاهم تنها به ابتدای نگاهت می رسد و باز تو می مانی و تنهایی ... می دانم میان ضربه های زمان دورم و تو در سکوت می شماری لحظه ها را ... اما من به وسعت تمام لحظه های عاشقی همراهت خواهم بود ... تا عرش شادمانی ماندگاری که امید به رسیدنش هر روز میان دعاهای رو به آسمانم جاری است ... من تا...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 1 فروردینماه سال 1390 10:17
به یک پلک تو میبخشم تمام روز و شبها را که تسکین میدهد چشمت غم جانسوز تبها را بخوان! با لهجهات حسّی عجیب و مشترک دارم فضا را یکنفس پُر کن به هم نگذار لبها را به دست آور دل من را چه کارت با دلِ مردم ! تو واجب را به جا آور رها کن مستحبها را دلیلِ دلخوشیهایم! چه بُغرنج است دنیایم ! چرا باید چنین باشد؟ نمیفهمم...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 29 اسفندماه سال 1389 13:22
بهــــــــــار همان خیـــــــال تــــــــــوسـت که روز و شب در دلم جـــــــــــوانه می زند !
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 29 اسفندماه سال 1389 13:18
برآمد باد صبح و بوی نوروز به کام دوستان و بخت پیروز مبارک بادت این سال و همه سال همایون بادت این روز و همه روز چو آتش در درخت افکند گُلنار دگر منقل مَنِه، آتش میفروز چو نرگس چشمِ بخت از خواب برخاست حسدگو دشمنان را دیده بردوز بهاری خُرمست؛ ای گل کجایی؟ که بینی بلبلان را ناله و سوز جهان بی ما بسی بودست و باشد برادر! جز...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 28 اسفندماه سال 1389 09:28
فصل دیگری می رسد از راه ... حوض خانه را با آبی ترین آبی دنیا نقاشی می کنم من ! با طلایی ترین ماهی دنیا آذینش می بندم ... عشق من ! فصل دیگری می رسد از راه ...!
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 27 اسفندماه سال 1389 16:02
خفتن عاشق یکیست بر سر دیبا و خار چون نتواند کشید دست در آغوش یار گر دگری را شکیب هست ز دیدار دوست من نتوانم گرفت بر سر آتش قرار آتش آست و دود میرودش تا به سقف چشمه چشمست و موج میزندش بر کنار گر تو ز ما فارغی ما به تو مستظهریم ور تو ز ما بی نیاز ما به تو امیدوار ای که به یاران غار مشتغلی دوستکام غمزدهای بر درست چون...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 27 اسفندماه سال 1389 13:29
ساقیا می ده که ما دردی کش میخانه ایم با خرابات آشنائیم از خرد بیگانه ایم خویشتن سوزیم و جان بر سر نهاده شمع وار هر کجا در مجلسی شمعی است ما پر پروانه ایم اهل دانش را در این گفتار با ما کار نیست عاقلان را کی زبان دارد که ما دیوانه ایم گرچه قومی را صلاح و نیکنامی ظاهر است ما بقلاشی و رندی در جهان افسانه ایم اندرین ره گر...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 27 اسفندماه سال 1389 13:24
کاش می شد بعضی وقتها همه ی دنیا را حذف کرد و تنها همان هایی را نگه داشت که دوستشان داری . آن وقت می توانستم بدون ترس از همه ی قصه هایی که تو خوب می دانی ٬ یک دل سیر نگاهت کنم . یک دل سیر ...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 26 اسفندماه سال 1389 21:55
این روزها تشنه ی شنیدنم مدام ...! بعضی صدا ها را می نوشم انگار مثل صدای باران مثل صدای دریا و صدای تو ... که ماورای تمام پژواک های زمینی ست ! کمی حرف بزن بدون دغدغه بدون عجله رفتن
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 26 اسفندماه سال 1389 09:59
چه شـــبهای بی انتهــــــایی! دور از تــــــو ... دور از تمـــام ســــتاره ها... دور از دســـــتان عاشـــــقی که وجود منند ! امـــا بهشــــت کوچکی که ساخته ای برای مـــن بی مانند است ...! وقتـــی به تـــو فکــر می کنم هم ســــتاره هــــا را دارم هــــم دستان عـــاشق تـــو ...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 25 اسفندماه سال 1389 07:51
به نشانی ات ایمان آورده ام نرسیده به باران یک نفس تا آسمان چند قدم رو به دلم و نگاهی که به عطر بهار دلبسته است روی گلبرگ دلت کدپستی بگذار رمز.... روز من و تو رمز.... آن لحظه ی ناب!
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 24 اسفندماه سال 1389 12:38
دلم گرفته بود یه تفال به حافظ زدم این اومد راهیست راه عشق که هیچش کناره نیست آنجا جز آنکه جان بسپارند چاره نیست هر گه که دل به عشق دهی خوش دمی بود در کار خیر حاجت هیچ استخاره نیست ما را به منع عقل مترسان و می بیار کان شحنه در ولایت ما هیچ کاره نیست فرصت شمر طریقه ی رندی که این نشان چون راه گنج بر همه کس آشکاره نیست از...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 23 اسفندماه سال 1389 21:35
دورم و تو این فاصله ها را دوست داری...دلتنگم و تنها واژه ای شادم می کند... اما دورم از تو. سهم من همین است از تو...بودنت و نبودنت...دیدنت و ندیدنت... و تنها ترین ثانیه های دنیا را به مهمانی دلم می خوانم...ثانیه هایی به رنگ یاد تو و به عطر حضورت... کاش بودی و کاش آشیانه ی اشکهایم شانه های تو بود...اما دورم از تو. می...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 23 اسفندماه سال 1389 19:46
دید مجنون را یکی صحرانورد در میان بادیه بنشسته فرد ساخته بر ریگ ز انگشتان قلم می زند حرفی به دست خود رقم گفت : ای مفتون شیدا چیست این می نویسی نامه سوی کیست این ؟ هر چه خواهی در سوادش رنج برد تیغ صرصر خواهدش حالی سترد کی به لوح ریگ باقی ماندش تا کسی دیگر پس از تو خواندش گفت شرح حسن لیلی می دهم خاطر خود را تسلی می دهم...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 23 اسفندماه سال 1389 10:37
قایقی بساز سرگردان و بی هدف . ناخدا نداشته باشد تا هر دو مسافر بمانیم . ناخدا نداشته باشد تا گاهی تو بخندی ٬ گاهی من و خدایی کند خدا . قایقی بساز٬ فال و حال ما ٬ - هاله ای از ترس کف دستهایی عرق کرده مهره مار دارد این نگاه - همه را می بخشم به این لحظه ها قایقی بساز
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 22 اسفندماه سال 1389 21:10
همچو نی می نالم از سودای دل آتشی در سینه دارم جای دل من که با هر داغ پیدا ساختم سوختم از داغ نا پیدای دل همچو موجم یک نفس آرام نیست بسکه طوفان زا بود دریای دل دل اگر از من گریزد وای من غم اگر از دل گریزد وای دل ما ز رسوایی بلند آوازه ایم نامور شد هر که شد رسوای دل خانه مور است و منزلگاه بوم آسمان با همت والای دل گنج...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 22 اسفندماه سال 1389 20:39
گر طبیبانه بیایی به سر بالینم بدو عالم ندهم لذت بیماری را
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 22 اسفندماه سال 1389 12:43
باید اعتراف کنم از "م" ابتدای نامم تا "ه" پایانش ٬ همه از تو می گویند . باید اعتراف کنم عاشقانه صدایت میکنند . باید به ابتدای نامت برسم از الف تا انتها ...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 21 اسفندماه سال 1389 22:31
خوش به حال من ودریا و غروب و خورشید و چه بی ذوق جهانی که مرا با تو ندید رشته ای جنس همان رشته که بر گردن توست چه سروقت مرا هم به سر وعده کشید به کف و ماسه که نایابترین مرجان ها تپش تبزده نبض مرا می فهمید آسمان روشنی اش را همه بر چشم تو داد مثل خورشید که خود را به دل من بخشید ما به اندازه هم سهم ز دریا بردیم هیچکس مثل...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 21 اسفندماه سال 1389 12:22
باید خریدارم شوی تا من خریدارت شو م وزجان و دل یارم شوی تا عاشق زارت شوم من نیستم چون دیگران بازیچه بازیگران اول به دام آرم ترا و آنگه گرفتارت شوم (رهی معیری)
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 21 اسفندماه سال 1389 11:21
شبم را ستاره باران می کنی و می روی ...؟! خوب گوش کن : "آفتاب می خواهم سپیده ی ناب می خواهم !"
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 20 اسفندماه سال 1389 14:35
با تـــــو می سرایم با تـــــو می خوانم با تـــــو می رقصم با تــــو به دامن شب می خزم با تـــــو به سپیده سلام می کنم ... حالا هی از فاصله نگو ببین آنقدرها هم از "تـــــو " دور نیستم !
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 19 اسفندماه سال 1389 22:09
ساده بگویم :" دوستت دارم "! مثل آتش گرم ! مثل آسمان اهورایی ...! مثل چشمه زلال! مثل کتیبه ای در دل کوه ماندگار !! مثل پرنده آزاد و رها ... دوستت دارم !
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 19 اسفندماه سال 1389 14:02
وقتی دیر می کنی ، ذره ای معلقم من ! جایی نیست که دنبالت نگردم ازپنجره ، سراغ می گیرم ... از آسمان کبود حتی که به خیالی دزدیده باشدت ! و برای حسادت ماه بر بام آسمان نشانده باشد تو را ...! حتی سوسوی ستاره ها ، نشانه است ؛ که می آیی! وقتی دیر می کنی ، کودکی می شوم من ، بهانه گیر ، پا می کوبم! اشک می ریزم...! وقتی دیر می...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 18 اسفندماه سال 1389 22:27
"ب" مثل باران، "ب" مثل بوســـــه، مثل بهــــــــار، مثل بهـــــــــانه...! در این زمستان ، بهـــــــانه گیر بوســــــه های اهــــورایی تـــــــو هستم در نزدیک ترین روزهای نزدیک بهار !!