-
[ بدون عنوان ]
شنبه 23 بهمنماه سال 1389 11:41
با خود زمزمه می کنم تا بیایی ... تا آمدنت . تا رسیدن گامهایی که آهنگ بی تکرار شادی را هی می نوازد ٬ بی وقفه! با خود زمزمه می کنم تا انتهای غم هایت به ابتدای شادمانی ام پیوند بخورد ٬ تا رسیدن قطره ای آرامش ... تا لبخندی رو به صبح .. با خود زمزمه می کنم نوای دیروز و هنوز را ...تا ببارد هر آنچه تردید از نازنین نگاه بی...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 22 بهمنماه سال 1389 20:42
سالها بعد از یاد خواهی برد روزی - کسی ... به انتهای نامت که می رسید رویایش جوانه می زد سالها بعد از یاد خواهی برد هرم همین نگاه و تلخی همین بی تابی را... که کسی روزگاری قصه ی هر سحرگاهش آغاز هر نگاهش تکرار نام تو بود و خواندن واژه هایی از سر مهربانی ات . دلم تنگ خواهد شد هم برای تو ٬ هم برای امروز خودم
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 22 بهمنماه سال 1389 11:48
به سینه می زندم سر، دلی که کرده هوایت دلی که کرده هوای کرشمههای صدایت نه یوسفم، نه سیاوش، به نفس کشتن و پرهیز که آورد دلم ای دوست! تاب وسوسههایت ترا ز جرگهی انبوه خاطرات قدیمی برون کشیدهام و دل نهادهام به صفایت تو سخت و دیر به دست آمدی مرا و عجب نیست نمیکنم اگر ای دوست، سهل و زود ، رهایت گره به کار من افتاده است...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 21 بهمنماه سال 1389 22:11
من در کشاکش اینهمه تلخی تنها تو را خواستم . من در میان تمام رویاهای بی سرانجام ٬ به تو دلخوش کردم . در هجوم اینهمه دلواپسی به تکیه ی شانه های تو ایمان دارم . برای خنده های کودکانه ی نگاهی پاک ٬ به مهربانی حریم تو دل باختم و در بند بند قصه ی بودنت ٬ رشته های دلم را گره زدم ... حالا تو هستی و من ... . حالا من هستم و تو...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 21 بهمنماه سال 1389 13:23
دلی که عاشق و صابر بود مگر سنگست ز عشق تا به صبوری هزار فرسنگست برادران طریقت نصیحتم مکنید که توبه در ره عشق آبگینه بر سنگست دگر بخفته نمیبایدم شراب و سماع که نیک نامی در دین عاشقان ننگست چه تربیت شنوم یا چه مصلحت بینم مرا که چشم به ساقی و گوش بر چنگست به یادگار کسی دامن نسیم صبا گرفتهایم و دریغا که باد در چنگست به...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 20 بهمنماه سال 1389 22:47
به اندازه چند نفس عمیق و کمی باران از تو دورم . حالا که کمی باران می آید ٬ چند نفس عمیق دیگر کافی است ... زمین و زمان را به هم رسانده ام برای دوست داشتنت . مشق این دوست داشتن را خط بزن . سرلوحه ی تازه می خواهد دلم . کج و کوله هم که باشد ٬ ناز شست های توست . باران و چند نفس عمیق ... حالا کنار تو ایستاده ام ! ....
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 20 بهمنماه سال 1389 13:54
این روزها با رویای سپیده چشم انتظار دیدار خورشیدم ! اما آخر مگر درخت با خیال بهار شکوفه می کند؟!
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 20 بهمنماه سال 1389 10:54
ای عاشقان ای عاشقان پیمانه را گم کرده ام زان می که در پیمانه ها اندرنگنجد خورده ام مستم ز خمر من لدن رو محتسب را غمز کن مر محتسب را و تو را هم چاشنی آورده ام ای پادشاه صادقان چون من منافق دیده ای با زندگانت زنده ام با مردگانت مرده ام با دلبران و گلرخان چون گلبنان بشکفته ام با منکران دی صفت همچون خزان افسرده ام ای نان...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 18 بهمنماه سال 1389 13:25
خوبرویان جفا پیشه وفا نیز کنند به کسان درد فرستند و دوا نیز کنند پادشاهان ملاحت چو به نخیر روند صید را پای ببندند و رها نیز کنند نظری کن به من خسته که ارباب کرم به ضعیفان نظر از بهر خدا نیز کنند گر کند میل به خوبان دل من عیب مکن کاین گناهیست که در شهر شما نیز کنند بوسه ای زان دهن تنگ بده یا بفروش کاین متاعی ست که...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 17 بهمنماه سال 1389 12:12
من این عشق را جام بی مرگی نوشانیده ام ...! مثل همیشه ... ساز مخالف می زنم که گفته :" عمر عشق کوتاهست ؟!" پس من چطور عشق هفت هزار ساله را روزی هزار بار ستایش می کنم ؟!
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 16 بهمنماه سال 1389 11:35
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 16 بهمنماه سال 1389 11:30
ناب ترین واژه ها را قطار می کنم تـــا به زیباترین رویایی ترین و دورترین عاشـــــقانه ها برسانمت !
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 15 بهمنماه سال 1389 11:13
به من بدهکاری ٬ یک شانه برای اشکهایم و یک لحظه ٬ برای سیر دیدنت . خلوت نشین آرام من ! باشـــد٬خستگی را بهانه کن شانه برای اشکهایت و لحظه برای سیر دیدنم بر باد ... رنگ چشم های لجبازت را طنین غریبه ی صدایت را دوست دارم حالا باز برای من حروف فاصله را زمزمه کن ٬ می دانم امتداد این لجبازی می رسد به تنهایــــی !
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 14 بهمنماه سال 1389 19:34
برای تو برای دلی که آرام بی هوا بی دلیل دل بست می نویسم برای تو برای نگاهی که لحظه ای نقطه ای به نگاهی رسید می نویسم برای تو برای دل برای نگاه ... اما برای هوای من چه کسی خواهد نوشت؟ وقتی صدای باران ترانه ی برگریزان درختان سکوت شب و ماه... هوایی ام می کند... تو برای هوای من می نویسی؟
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 13 بهمنماه سال 1389 19:43
هیچ چیز را یارای رهایی از این فاصله نیست...! آتشی بر دل است.. برای دیدنت٬ پر سیمرغ می خواهم!
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 12 بهمنماه سال 1389 12:50
سرشارم از تو ... بر خاک زمینم یا بام آسمان ؟! نمی دانم ؟... فاصله اندوه نیست ! فاصله دردیست که تمام روح را تسخیر می کند! سرشارم از تو ... با عطر و نسیم و بوسه های بیقراری با تمام ترانه های " دوستت دارم " به آغوش تو می آیم ...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 12 بهمنماه سال 1389 10:01
بالهــــــایم را هم که برده باشـــی با تکــــــه پاره های دلــــم که می شود پر بکشـــم ... نه بال می خواهـــم نه آســـمان ! گســـــــتره ی دســــتان تو را می خواهم که "موطـــــن" امــن منســــت ...!
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 11 بهمنماه سال 1389 10:16
وای ، باران باران ؛ شیشه ی پنجره را باران شست از دل من اما چه کسی نقش تو را خواهد شست ؟ آسمان سربی رنگ من درون قفس سرد اتاقم دلتنگ می پرد مرغ نگاهم تا دور وای ، باران باران ؛ پر مرغان نگاهم را شست خواب رؤیای فراموشیهاست خواب را دریابم که در آن دولت خاموشیهاست من شکوفایی گلهای امیدم را در رؤیاها می بینم و ندایی که به...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 10 بهمنماه سال 1389 20:04
چه بیتابانه میخواهمات ای دوریات آزمون ِ تلخ ِ زندهبهگوری! چه بیتابانه تو را طلب میکنم! بر پشت سمندی گویی نو زین که قرارش نیست. و فاصله تجربهیی بیهوده است. احمد شاملو
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 10 بهمنماه سال 1389 08:02
حکایت باران بی امان است این گونه که من دوستت می دارم . شوریده وار و پریشان باریدن بر خزه ها و خیزاب ها به بی راهه و راه ها تاختن بی تاب ٬ بی قرار دریایی جستن و به سنگچین باغ بسته دری سر نهادن و تو را به یاد آوردن حکایت بارانی بی قرار است این گونه که من دوستت میدارم شمس لنگرودی
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 9 بهمنماه سال 1389 11:39
شبنمی سینه ی گل را بدرید٬ زیر قلبش به تبسم بنوشت: عشق مطبوع ترین درد خداست...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 9 بهمنماه سال 1389 08:11
تو بگو با این فاصله چگونه دستانم برای دستهای تو ترانه می تواند بخواند ؟ آواز نهفته در سینه ام کجا به گوش تو می رسد ؟! تمام بوسه هایم را به باد می سپارم حالا دیدی باد از من خوشبخت تر است ؟!
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 8 بهمنماه سال 1389 21:23
یک بار خواب دیدن تو ٬ به تمام عمر می ارزد پس نگو که رویای دور از دسترس خوش نیست قبول ندارم گرچه به ظاهر جسم خسته است ولی دل دریایی است تاب و توانش بیش از اینهاست دوستت دارم و تاوان آن هر جه باشد ٬ باشد دوست خواهم داشت بیشتر از دیروز باکی ندارم ٬ از هیچ کس و هر کس که تو را دارم ٬ عزیز !
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 8 بهمنماه سال 1389 19:16
ای صبا رو ، سبک بار ، از برم سوی دلدار گو به اون بی وفا یار ، حال این عاشق زار گو به هر کوی و برزن ، پیش هر مرد و هر زن بگذرم چون به زاری همچو ابر بهاری از دو چشم گهربار ، در فشانم صدف وار ماه نو چو بر چشم مردم نیاید ، هر کسش به انگشت خود می نماید در غم تو از بس که زار و نزارم ، با هلال و یک مو تفاوت ندارم غم بود کوه...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 8 بهمنماه سال 1389 17:07
نیمه ی پر لیوان عشق مان را ببین من...تو...چای شیرین !!! .... تو هم میزنی... من...حل میشوم... عشق میماند و لیوان و تو .... همین !!! (گیلاس آبی)
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 8 بهمنماه سال 1389 17:04
دوستت دارمها را نگه میداری برای روز مبادا، دلم تنگ شدهها را، عاشقتمها را… این جملهها را که ارزشمندند الکی خرج کسی نمیکنی! باید آدمش پیدا شود! باید همان لحظه از خودت مطمئن باشی و باید بدانی که فردا، از امروز گفتنش پشیمان نخواهی شد! سِنت که بالا میرود کلی دوستت دارم پیشت مانده، کلی دلم تنگ شده و عاشقتم مانده که...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 7 بهمنماه سال 1389 13:31
چه دیــر به دیــر به خواب زندگی ام می آیی ! نمی دانی که من دلواپســی هایم را با رویـــــاهای تــــو رنگ می زنم ؟! نمی دانی که اندوهـــــم با خیــال تـــو می آمیــزد ... تا غــزل غــزل ترانه شود ؟! تو خـوب می دانی خـوب من ! خوب می دانی ... که در اندوه فاصــــله پنجــــره ی اتاقم باز نمی شــود حتی تا هوای تازه...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 7 بهمنماه سال 1389 09:27
I wish l could make you. Understand how l love you l am always seeking but cannot find a way…. l love in you a something that only have descovered the you_ which is beyond the you of the world that is admired and known by others a you which is eapecially mine Which cannot evto love
-
تنهایی
پنجشنبه 7 بهمنماه سال 1389 09:26
تو تنهایی ومن صد بار تنهاتر تو میدانی که من جز با تو با هر کس که باشم...باز تنهایم تو میدانی که این بغض فرو خورده به جز بر شانه های استوارت جای دیگر وا نخواهد شد...
-
با تو ام
پنجشنبه 7 بهمنماه سال 1389 09:22
ای لنگر تسکین! ای تکان های دل! ای آرامش ساحل! با تو ام ای نور! ای منشور! ای تمام طیف های آفتابی! ای کبودِ ارغوانی! ای بنفشآبی! با تو ای دلشورة شیرین با تو ام ای شادیِ غمگین! با تو ام ای غم! غمِ مبهم! ای نمی دانم! هر چه هستی باش! اما کاش... نه، جز اینم آرزویی نیست هر چه هستی باش اما باش! " قیصر امین پور "