بیا ترانه ای بی واژه بخوانیم!

این وبلاگ هر چه هست وهر چه باید به تو تقدیم است تویی که عصاره ی فضیلتی و وارث قلبم

بیا ترانه ای بی واژه بخوانیم!

این وبلاگ هر چه هست وهر چه باید به تو تقدیم است تویی که عصاره ی فضیلتی و وارث قلبم

آنان که خاک را به نظر کیمیا کنند

آیا بود که گوشه چشمی به ما کنند

 

دردم نهفته به ز طبیبان مدعی

باشد که از خزانه غیبم دوا کنند

 

معشوق چون نقاب ز رخ در نمی‌کشد

هرکس حکایتی به تصور چرا کنند

 

چون حسن عاقبت نه به رندی و زاهدیست

آن به که کار خود به عنایت رها کنند

 

بی‌معرفت نباش که در من یزید عشق

اهل نظر، معامله با آشنا کنند 

 

حالی درون پرده بسی فتنه می‌رود

تا آن زمان که پرده برافتد چه ها کنند

 

گر سنگ از این حدیث بنالد عجب مدار

صاحبدلان، حکایت دل خوش ادا کنند

 

می خور که صد گناه ز اغیار در حجاب

بهتر ز طاعتی که به روی و ریا کنند 

 

پیراهنی که آید ازو بوی یوسفم

ترسم برادران غیورش قبا کنند

 

بگذر به کوی میکده تا زمره حضور

اوقات خود ز بهر تو صرف دعا کنند

 

پنهان ز حاسدان بخورم خون که منعمان

خیر نهان برای رضای خدا کنند 

 

حافظ، دوام وصل میسر نمی شود

شاهان کم التفات به حال گدا کنند 

نظرات 1 + ارسال نظر
ارمیا سه‌شنبه 1 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 12:26 http://ermiya14.blogsky.com

خیلی قشنگ بود معصومه

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد