بیا ترانه ای بی واژه بخوانیم!

این وبلاگ هر چه هست وهر چه باید به تو تقدیم است تویی که عصاره ی فضیلتی و وارث قلبم

بیا ترانه ای بی واژه بخوانیم!

این وبلاگ هر چه هست وهر چه باید به تو تقدیم است تویی که عصاره ی فضیلتی و وارث قلبم

فلک به سنگ کینه ها

 شکسته قامت مرا

مگر چه کرده ام خدایا

شکسته سر ٬  شکسته پا

ز یار آشنا جدا

کنون کجا روم خدایا ؟  

 

نمیدونم تا به حال برات پیش اومده یا نه !

از خواب پا شی ببینی فنا شدی . دقیق ترش یعنی قسمتی از خودت رو از دست دادی

دقیق ترش یعنی سرت نیست ... دستت نیست ... قلب و قسمت عظیمی از احساست
حالا من از خواب بیدار شدم سرم نیست . قلبم نیست نمی دونم چی  چیکار کنم همه چی رو از من گرفتن گفتن اینطوری شاید عشقم رو فراموش کنم اما نمی دونند این تو سلول سلول وجودم قرار داره این را چطوری از بین می برن گله نمی کنم چون عاشقم شاید باید بسوزم می دونی تو همه این شکنجه ها چیش از همه سخت تره ؟  

خدا نکنه بی قرارت بشم خدا اون روز رو نیاره کسی جز خودت نمیتونه آرومم کنه حالا که قرار شده صداس نفسهای تو رو هم نشنوم دیگه چی کار کنم . یا الله یا رب العالمین یا رحیم یا الرحمن الراحمین تو کمک کن تو صبر بده تو توان بده داری می بینی چطور هر روز امیدم رو نا امید می کنن نمک به زخم های من میپاشن تو مرحم باش تو کمک کن دارم میسوزم  آه .......

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد