خفتن عاشق یکیست بر سر دیبا و خار
چون نتواند کشید دست در آغوش یار
گر دگری را شکیب هست ز دیدار دوست
من نتوانم گرفت بر سر آتش قرار
آتش آه است و دود میرودش تا به سقف
چشمه چشمست و موج میزندش بر کنار
گر تو ز ما فارغی ما به تو مستظهریم
ور تو ز ما بی نیاز ما به تو امیدوار
ای که به یاران غار مشتغلی دوستکام
غمزدهای بر درست چون سگ اصحاب غار
این همه بار احتمال میکنم و میروم
اشتر مست از نشاط گرم رود زیر بار
ما سپر انداختیم گردن تسلیم پیش
گر بکشی حاکمی ور بدهی زینهار
تیغ جفا گر زنی ضرب تو آسایشست
روی ترش گر کنی تلخ تو شیرین گوار
سعدی اگر داغ عشق در تو مؤثر شود
فخر بود بنده را داغ خداوندگار
دختری
شعرات قشنگه
خیلی عاشقی ها
خوش به حال حال و هوای جوونی و خوندن شعر و کتابای عاشقانه
یادش بخیر
قدیما
ما هم اینطور بودیم
سوء تفاهم نشه ها ولی اون موقع ها از دار دنیا فقط یه دل داشتیم که فکر می کردیم اگه شکست دیگه می میییییییییییییررررررررررررررررررررررررییییییییییییییییییممممممممممممم
شعر زیبایی بود
سلام
سلااااااام
چه شعرای خوشگلییییییی
به وبلاگ منم بیاااااااااااا