بیا ترانه ای بی واژه بخوانیم!

این وبلاگ هر چه هست وهر چه باید به تو تقدیم است تویی که عصاره ی فضیلتی و وارث قلبم

بیا ترانه ای بی واژه بخوانیم!

این وبلاگ هر چه هست وهر چه باید به تو تقدیم است تویی که عصاره ی فضیلتی و وارث قلبم

 

سینه ام را شکافتند و قلبم را بیرون کشیدن 

 

 

این سبد گل اولین و آخرین هدیه ای بود که من از مرد اهورایی ام گرفتم 

 

 

چه کار باید میکردم

که نکردم

یا راه کدام بود

که ندیدمش

حرفهایم طعم چه باید میداد

که نداد

کجای این بودن جور دیگری میباید  

که نبود  

 

من رو لایق همراهی مرد زندگی ام ندونستن و عشقم رو از من گرفتن حتی راحت تر از گرفتن شیر مادر از کودک حالا من موندم و من با هزار اما و اگر  

خدایا تو شاهد باش من در این راه چیزی کم نزاشتم  با همه بی محبتی ها که شاید هر کس دیگه ای بود کم می آورد خدایا تو شاهد اشکها و مناجات شبانه ام بودی چه شبهایی که آنقدر ذکر گفتم و از شما خواستم که کمکمون کنین و تسبیح به دست خوابم می برد . یا علی بن موسی الرضا من از تو خواستم ضمانتم کنی  حالا بدون اهورایی ام چه کنم . خدایا سیل اشک هایم را چه کنم ؟ 

 

از تو دل برنکنم تا دل و جانم باشدمی‌برم جور تو تا وسع و توانم باشد

گر نوازی چه سعادت به از این خواهم یافت

ور کشی زار چه دولت به از آنم باشد

چون مرا عشق تو از هر چه جهان بازاستد

چه غم از سرزنش هر که جهانم باشد

تیغ قهر ار تو زنی قوت روحم گردد

جام زهر ار تو دهی قوت روانم باشد

در قیامت چو سر از خاک لحد بردارم

گرد سودای تو بر دامن جانم باشد

گر تو را خاطر ما نیست خیالت بفرست

تا شبی محرم اسرار نهانم باشد

هر کسی را ز لبت خشک تمنایی هست

من خود این بخت ندارم که زبانم باشد

جان برافشانم اگر سعدی خویشم خوانی

سر این دارم اگر طالع آنم باشد

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد