بیا ترانه ای بی واژه بخوانیم!

این وبلاگ هر چه هست وهر چه باید به تو تقدیم است تویی که عصاره ی فضیلتی و وارث قلبم

بیا ترانه ای بی واژه بخوانیم!

این وبلاگ هر چه هست وهر چه باید به تو تقدیم است تویی که عصاره ی فضیلتی و وارث قلبم

دست هایم خالیست...

اشک هایم جاریست

ایستادم به لب جاده خوشبختی

می فروشم به شما

شاخه های گل سرخی

و خریداری نیست

...

دست هایم خالیست....

جز عشق ندارم هنری..می دانم!

کاش می دانستند

مردم شهر بهای هنرم را ای کاش!

هیچ کس ارزش لبخند مرا درک نکرد!

پیری از دلسوزی

گفت با من

هیچ کس با هنر عشق نزیست!

و به من گفت که گشتم همه عالم یک عمر

از پی عشق جاودان اما...

باز چون من نگرد!

اینجا نیست!....

دست هایم خالیست...

اما...

هنرم را...

همه گل های محبت...همه را

نفروشم به شما

نفروشم به کسانی که تو را

ای عشق!

نشناسند تو و ارزش والایت را

قدس این ساحت را

قدر این نعمت را

...

دست هایم خالیست...

هنرم اما...

فروشی نیست!
نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد